×

جستجو

ترس‌نامۀ حافظ- ۴

سوم. ترس‌های اجتماعی

 

دیگران

 

اگر چه باده فرح‌بخش و باد گل‌بیز است

 

به بانگِ چنگ مخور می که محتسب تیز است

 

مردمانی که حافظ از آنها می‌ترسد دو دسته‌اند: دسته‌ای از گروه‌ها یا طبقاتِ اجتماعی‌ ویژه‌اند و دسته‌ای دیگر به واسطۀ داشتنِ صفتی چون بدخواهی سزاوارِ پرهیزند. حافظ از دسته‌ای از اصحابِ مناصبِ اجتماعی می‌ترسد و گویا با آنها دشمنی دارد. «قاضی»، «محتسب»، «زاهد» و «واعظ» از این دسته‌اند. بیانِ حافظ از این ترس‌ها در بسیاری از موارد صورتِ انکاری دارد، یعنی می‌گوید من از این ترسی ندارم و همین ادعای او شاهدی است بر حضورِ ترسی در زمانۀ او.

 

عاشق از قاضی نترسد می بیار/ بلکه از یَرغوی دیوان نیز هم

 

وکیلِ قاضی‌ام اندر گذر کمین کرده‌ست/ به کف قبالۀ دعوی چو مارِ شیدایی

 

غیر از گروه‌ها و مشاغلِ ویژه هر کسی می‌تواند موضوعِ ترس و گریز باشد. حافظ از ایشان با نام‌هایی چون «حسود»، «بدبین»، «بدپسند»، «غیور»، «نامحرم»، «مدعی»، «دشمن»، «بی‌خبر»، «ملامت‌گر» یاد کرده است. گاه همین صفت‌ها را به دستۀ اول نسبت داده است. سخن از این ترس‌ها هم بیشتر همراه با انکارِ ترس است. حافظ از آنها نمی‌هراسد و هر بارِ ملامتی را به دوش می‌کشد؛ چه ملامتِ آدمیان در این جهان و چه ملامتِ فرشتگان در جهانِ دیگر.

 

در آن بساط که حسنِ تو جلوه آغازد/ مجالِ طعنۀ بدبین و بدپسند مباد

 

شاهِ ترکان سخنِ مدّعیان می‌شنود/ شرمی از مظلمۀ خونِ سیاووشش باد

 

بعد از اینم چه غم از تیرِ کج‌اندازِ حسود/ چون به محبوبِ کمان ابروی خود پیوستم

 

دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش/ بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر

 

بدنامی و افشایِ راز

 

دامنی گر چاک شد در عالمِ رندی چه باک

 

 جامه‌ای در نیکنامی نیز می‌باید درید

 

حافظ چندان از بدنامی و افشای راز پروایی ندارد و خود را به دستِ‌ آن می‌سپارد. «بدنامی» و «ننگ» و «دامن‌چاکی» را سویی می‌نهد تا به چیزی دیگر دست یابد.

 

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است/ وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

 

گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن/ شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانۀ خمّار داشت 

 

اما حافظ را رازِ‌ دیگری است که از افشای آن سخت می‌هراسد یا افشای آن برایش دردناک است. این راز حافظ را تا پایِ دار می‌کشاند. در حقیقت ترس از افشای این راز فقط ترس از بدنامی نیست که ترس از «غیرتِ عشق» است.

 

ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شود/ وین رازِ سربه‌مهر به عالم سمر شود

 

همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر/ نهان کی مانَد آن رازی کز او سازند محفل‌ها

 

دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را/ دردا که رازِ پنهان خواهد شد آشکارا

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
سلسله نشست‌های نقد و بررسی کتاب: تأثیر هخامنشیان در دریای سیاه
زمان: شنبه، ۲۹ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰-۱۲ مکان: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سالن ادب
بررسی کارنامه‌ی تاریخ‌نگاری دکتر سهراب یزدانی
زمان: شنبه ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷ مکان: خیابان ویلا، نبش خیابان ورشو، خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی
تاریخ هنر: مفاهیم اصلی | پاره‌ای دیگر از کتاب‌نگاشت توضیحی نظریه‌های تاریخ معماری و هنر
مهرداد قیومی بیدهندی
در این کتاب، بیش از دویست مفهوم اصلی تاریخ و مباحث نظری هنر و فرهنگ تجسمی به‌صورتی روشمند و سامانمند و بحث‌انگیز گرد آمده است....
دست‌خط آدمی | گزیده‌ای از «وعده‌ی دیدار در تاریخ: شکل‌هایی از مواجهه با کتاب‌های دست چندم»، نوشته‌ی سیدفرزام حسینی
«دست‌خط آدمی، امضای او، برای من نشانی از حیات است، حیاتِ کتاب و لمس دستی از گذشته، که وقتی کتاب را ورق می‌زنم، یقین پیدا می‌کنم پیش از من دست‌کم یک نفر این کتاب را اگر نخوانده، حداقل تورق کرده، و این حیات فرضی اما حتماً حقیقی، ماشین تخیلم را به راه می‌اندازد. زمان را برش می‌زنم و مکان را می‌گردم در گذشته به دنبال کسی که این کتاب دستش بوده و هم‌زمان آینده را هم خیال می‌کنم که این کتاب در دستِ دیگری خواهد بود و آیا او هم به من فکر خواهد کرد؟

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر